معنی تازه و جدید آذری
حل جدول
ینی
جدید آذری
ینی
جدید و تازه
نوین
تازه و جدید
نو
بکر
تازه آذری
ینی
جدید
نو، تازه، بدیع
واژه پیشنهادی
عربی به فارسی
تر وتازه , تازه , خرم , زنده , با نشاط , باروح , خنک , سرد , تازه نفس , تازه کار ناازموده , پر رو , جسور , بتارزگی , خنک ساختن , تازه کردن , خنک شدن , اماده , سرخوش , شیرین , جدید , نو , اخیرا , نوین , جدیدا
فرهنگ فارسی هوشیار
نو و تازه هر چیز
مترادف و متضاد زبان فارسی
اخیر، تازه، تازه، طری، موخر، نو، نوین،
(متضاد) قدیم
فارسی به عربی
اخیر، جدید، حدیث، روایه، عذراء
لغت نامه دهخدا
آذری. [ذَ] (ص نسبی، اِ) منسوب به آذر:
ز خونی که بد بهره ٔ مادری
بجوشید و شدچهره اش آذری.
فردوسی.
|| منسوب به آذربایجان. (درهالغواص حریری). || نام جامه ای که در آذربایجان بافتندی. (محمودبن عمر ربنجنی). || زبان آذری، لهجه ای از فارسی قدیم که در آذربایجان متداول بوده و اکنون نیز در بعض نواحی قفقاز بدان تکلم کنند. || مشک تیزبو. (محمودبن عمر ربنجنی).
فرهنگ واژههای فارسی سره
تازه، نو، نوین، نوباوه
معادل ابجد
1351